درسکوت می نویسم...
مهربانم…
مولایم…
قرن هاست که انسان های عاشق داد زدند بی کسی خود را
ودر گوش تاریخ فریاد زدند تنهایی وجدایی از امامشان را…
وبا زبان سر وبا زبان دل گفته اند : ما بدون شما گمگشته
راه وسرگردان می شویم…
باهمه وجود شما را طلب می کنیم …
از خداوند شما را طلب می کنیم…
اما با نهایت شرمندگی هنوز هم آماده پذیرایی از قدوم
سبزتان نیستیم…
مولای من ! تشنه ایم به مهر شما به نور هدایت شما به
وجود پر ازعطوفت شما…
اقا نگاهمان کن…
به بی کسی ما…
به تنهایی وسرگردانی ما…
رحم کن…
اقا مهیای جهادمان کن…
که خسته ایم از این همه تکرار…
ازاین همه روز مرگی…
از خود خواهی وخودپرستی جدا یمان کن…
و دعایمان بر الهی هب کمال الانقطاع الیک
وانر ابصار قلوبنا بضیاء نظر ها الیک… را آمین بگو!
یامهدی تشنه نگاه پدرانه شماهستیم که دست محبت
برسرمان کشیدوبه راه مستقیم هدایتمان کنید…
وروحمان را سبکبال از همه الودگی ها کنید…
آمین یا رب العالمین…